فیلم!

ساخت وبلاگ
 

از دید من کم نیستن وقایع و اتفاقات ریز و درشت سال های نخست انقلاب که بعداز گذرِ این همه سال هنوزم بی پاسخ ماندن و علامت سؤال مقابل شان تا رسیدن بجواب به سه نقطه(...) بسنده کرده! ..بدون تردید این سه نقطه مملو از ناگفته هاست.لازم باشد پاسخشان داده می شود لازم نباشد هیچگاه بر روی این سه نقطه کلمات جملات و متنی روشنگر ارائه نخواهد شد.. سیزده سالم بود در قفسه های کتابخانه منزل فردی مذهبی که از اقوام نزدیک بودن نگاه میکردم ببینم چیا داره و نداره برای خواندن که توجهم به پشتِ چیدمان کتاب هاش جلب شد به یک بی جلد تکه پاره شده.. کنجکاو شدم ببینم چیه که در نگاه اول حدس زدم کتابی قدیمی یا به سال های ابتدایی انقلاب تعلق داره* حدسم درست بود.. کتاب پر بود از تصاویر اجساد سوخته که نیمه بالایی آنها کاملا جزغاله و سیاه و غیر قابل شناسایی و نیمه پایینی آنها پاها به پایین سالم بودن برای منه بچه سن عجیب بود دو نیمه ی بدن متفاوت و در تضاد باهم! در فیلم ماجرای نیمروز کارگردان روایت این کتاب و این حادثه را مورد توجه قرار داده و بمانند سایر سکانس هایی که سعی در نشون دادن قصاوت و بی رحمی گروه زیر نظر  ر جـ  وی داشت از ذکر این ماجرا هم هر چند به ذکر اشاره ای نگذشت و آورده شده اما بواقع برای منی که از دور و بعداز این همه سال نگاه می کنم به آنچه بر مملکت رفته این موضوع در نظرم متقابل میاد از دید من در آن دوران خشونت را با خشونت پاسخ می دادند و صد البته گلوله را با گلوله جنگی داخلی بود و خون و خونریزی و کشتاری غیر قابل توقف .. بنابراین برایم قابل باور نیست و نبوده وقتی فردی که درون سازمان بوده و به اصطلاح بریده نزد نیروهای انقلابی است بدون این که خراشی در چهره ش دیده شود بنشیند رو بروی بازجوی خود بعداز این که چندین روز از دستگیریش گذشته اطلاعات مهمی را که شامل مکان و محل سکونت سران سازمان منفورش باشد و قرار است پایان بندی فیلم را شکل دهد با تاخیر زیاد یا هر وقت دلش خواست و لازم دیده در اختیار نیروهای انقلابی قرار بده..! خنده داره! اونم بعداز همچین بلاهایی که بر سر نیروهای پاسدار می آوردن یا ترورهایی که با تلفات مردم عادی همراه می‌شد ..بله خب همانطور که من در ایران زندگی می کنم و نمی تونم راحت و صریح نظرم رو در مورد بخش هایی از فیلم حوادث آن دوران و برخی شخصیت ها بگم کارگردانم نمی تونه اونچه که باید رو صریحا برای مخاطبش ارائه بده محدودیتهایی داره در بیان روایتی بدون خدشه از تاریخ حتی اگر در نظر بگیریم از این کارگردان نمی توان انتظار یک روای صادق و پر صداقت را داشت ولی حداقل یه دوتا کبودی برا قشنگی پا چشم کسی که آدرسای خانه های سفید رو می داد می گذاشتی مرد مومن ...حالا که صحبت صادق شد پسر عمه بنده که تشریف بردن سینما برای دیدن این فیلم تاکید زیادی بر شباهت ظاهری بنده حقیر با شخصیت صادق فیلم دارند. پرسوناژی تخیلی اما برگرفته از شخصیتی واقعی اما زمان و مکان با هم در تضاده چون صادق واقعی در اون دوران اصلا ایران نبوده کارگردان ظاهر و کاراکتر واقعی فردی رو با شیطنت قالب کرده به نقشی که مدنظرش بوده.. ماجرای نیمروز فیلمی خوش ساخته برای دوران خودش برای دورانی که الان توش هستیم برای سرگرم شدن خوبه اما برای استناد کردن به آن که بازگوی تاریخ ما باشه بطور حتم..   نه.. .

* بدلیل وفور کتاب های قدیمی درون منزل تشخیص این موضوع هیچ وقت در نگاه اول واسم سخت نبوده.

+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 2:17  توسط 14  | 
14...
ما را در سایت 14 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vierzehna بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت: 17:13