ای خسرو خوبان نظری سوی گدا كن رحمی به من خستهدل بی سروپا كن
.
.
آزمودم عقل دوراندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
.
.
.
مرا تو بیسببی نیستی.. براستی صلت كدام قصیدهای ای غزل؟
.
.
.
.
منم آری منم
كه از اینگونه تلخ میگریم
كه اینك زایش من از پس دردی چهل ساله
در نگرانی این نیمروز تفته
در دامان تو كه اطمینان است و پذیرش است
كه نوازش و بخشش است
در نگرانی این لحظه یاس
كه سایهها دراز میشوند
و شب با قدمهای كوتاه
دره را میانبازد
برچسب : هامون, نویسنده : vierzehna بازدید : 139